بهترین اشعار کوتاه پاییزی از شاعران معروف

پاییز را دوست دارم...
بخاطر غریب و بی صدا آمدنش
بخاطر رنگ زرد زیبا و دیوانه کننده اش
بخاطر خش خش گوش نواز برگ هایش
بخاطر صدای نم نم باران های عاشقانه اش
بخاطر رفتن و رفتن... و خیس شدن زیر باران های پاییزی
بخاطر بوی مست کننده خاک باران خورده کوچه ها
بخاطر غروب های نارنجی و دلگیرش
بخاطر شب های سرد و طولانی اش
بخاطر تنهایی و دلتنگی های پاییزی ام
بخاطر پیاده روی های شبانه ام
بخاطر سالها خاطرات پاییزی ام
بخاطر رسیدن به نقطه شروع سفر
بخاطر یک سال دورتر شدن از آغاز راه
بخاطر یک سال نزدیک تر شدن به پایان راه
بخاطر غریبانه و بی صدا رفتنش
پاییز را دوست دارم، بخاطر خود پاییز
و من پاییز را دوست دارم.

**************************

پاییز را دوست دارم به خاطر آسمون گرفته اش
پاییز را دوست دارم به خطر پرواز تنهای کلاغ ها در کوچه های خلوت
پاییز را دوست دارم به خاطر هبوط بیرهمانه برگ هایی که روزی سبز بودن افتخارشان بود
پاییز را دوست دارم به خاطر خود پاییز
*** هزار تا دوستش دارم***
**************************

پاییز را بخاطر قدرت جاودانه اش دوست دارم.


**************************
این یادگاریو دوست دارم زیاد،
پاییز و دوست دارم بخاطر همه جملات زیبایی که گفتی....

**************************

وقتی که میرفتی... بهار بود...
تابستان که نیامدی ... پاییز شد...
پاییز که برنگشتی... پاییز ماند...
زمستان که نیایی ... پاییز می ماند...
تو را به دل پاییزی ات...
فصل ها را ...
به هم نریز...
**************************

آخ جون بازم پاییز ... بازم خیابون هایی که خیسن
بازم فکر های پاییزی ... زرد...قرمز...خش خش...
بازم فکرای خیس...گوش دادن به آهنگ کوهن و سکرت گاردن
تیپ پاییزی ...شال گردنو... ژاکتو...
بازم قدم زدن تو پارک لاله و گوش دادن به خبرای کلاغای عجیبش که خیلی آشنان
آخه خبرای پاییزیشون یه چیز دیگست...
بازم بارونای معرکش... بازم بحث سر اینکه به خدا مامان هوا زود تاریک میشه من دیر نمیام!...
تو پاییز انگار همه هنری تر میشن!
آخ که چه کیفی میده این پاییز از اون پاییزایی باشه که دوست دارم
پادشاه فصل ها پاییز
و من زاده ی پاییزم
**************************

راضیم از تو "پاییز" دوست داشتنی من ...

می بوسم و می بویم برگهای زرد و قرمزت را

نفس می کشم در هوایت

بوی باران داری

بوی خاک و برگ

من بوی "خدا" می فهمم از تو ...
**************************

میپسندم پاییز را که معافم میکند از پنهان کردن دردیکه در صدایم میپیچد ... اشکی که در نگاهم میچرخد...
و به همه میگویم :
سرما خورده ام.


این برگ‌های زرد
به خاطر پاییز نیست که از شاخه می‌افتند
قرار است تو از این کوچه بگذری
و آن‌ها پیشی می‌گیرند از یک‌دیگر
برای فرش کردنِ مسیرت...
گنجشک‌ها از روی عادت نمی‌خوانند،
سرودی دسته‌جمعی را تمرین می‌کنند
برای خوش‌آمد گفتن به تو...

باران برای تو می‌بارد
و رنگین‌کمان
ـ ایستاده بر پنجه‌ی پاهایش ـ
سرک کشیده از پسِ کوه
تا رسیدن تو را تماشا کند.
**************************
نسیم هم مُدام می‌رود و بازمی‌گردد
با رؤیای گذر از درزِ روسری
و دزدیدن عطرِ موهایت!
زمین و عقربه‌ی ساعت‌ها
برای تو می‌گردند
و من
به دورِ تو...

از: "یغما گلرویی"

**************************
پاییز آمده است پشتِ پنجره
بیا برویم کمی قدم بزنیم.
نگران نباش
دوباره بازمی‌گردانمت
به قاب عکس!

( رضا کاظمی )


پاییز آمد
تو نیامدی
دلخوش بودم
به اینکه شاید نگذاری اولین پاییز بی تو را تجربه کنم

فصل همه شروع شد
با مهر
ولی من بی مهر تو چهارفصل دنیا به چه کارم آید؟

برگها خواهند ریخت
باران خواهد آمد
آه خدایا
چگونه از سر بگذرانم این پاییز را...
**************************

پاییز هیچ حرف تازه‌ای برای گفتن ندارد
با این‌همه
از منبر بلند باد
بالا که می‌رود
درخت‌ها چه زود به گریه می‌افتند

از: حافظ موسوی

**************************
پاییز
باغبان پیری بود
که هر سال
درختان باغ را هرس می کرد

**************************
پاییز کوچک من
دنیای سازش همه رنگ­ هاست
با یکدیگر
تا من نگاه شیفته­ ام را
در خوش ­ترین زمینه به گردش برم
و از درخت­ های باغ بپرسم
خواب کدام رنگ
یا بی رنگی را می­ بینند
در طیف عارفانه­ ی پاییز!!!!!


«حسین منزوی»

**************************
*پاییز*
پاییز اسم های مختلفی دارد؛
یک بار اسمش پرستوست!... یک بار، باران پشت پنجره...
یک بار اسمش اتاق است... یک بار،خیابان...
چه فرقی می کند اسمش چه باشد؟!
پاییز،پاییز است... با دل تنگی های ناخوانده همیشه و هنوزش...


پاییزتان دل انگیز :)

**************************
بوی پاییز که می آید
دوباره سر و کله ات پیدا می شود
چند بار بگویم
همه فصل ها
برای عاشق شدن خوب است
چند بار بگویم
عزیزم
برگ ها را
از روی سنگ قبرم
برندار


وقتی که می رفتی ... بهار بود
تابستان که نیامدی ... پاییز شد
پاییز که برنگشتی ... پاییز ماند
زمستان که نیایی ... پاییز می ماند
تو را به دل پاییزی ات

فصل ها را به هم نریز ...
/


اشعار پاییز شاملو

درختان پر شکوفه بادام را دیگر فراموش کن

اهمیتی ندارد

دراین روزگار

انچه راکه نمیتوانی بازیابی به خاطر نیاور

موهایت را در آفتاب خشک کن

عطر دیرپای میوه‌ها را بر ان بزن

عشق من، عشق من

فصل پاییز است

ناظم حکمت

محسن چاوشی ابرای پاییزی

ابرای پاییزی دلگیر من

جوون ترای چهره پیر من

چشمهای من بی‌خبرای ساده

منتظرای دل به جاده داده

مردمکاتون به کجا زل زدن

باز م‍ژه‌هاتون به کجا پل زدن

کاشکی بدونید که دارم هجدیدزم

از اشتباه قبلی‌تون می‌سوزم

با این که هیچکس نیومد پیش من

شب زده‌ها چشمای درویش من

تنها نبودم حتی یک دقیقه

با تنهایی که بهترین رفیقه

که بهترین رفیقه

این برگ‌هاي‌ زرد

به خاطر پاییز نیست

که از شاخه می‌افتند

قرار است تو از این کوچه بگذری

و ان‌ها

پیشی می گیرند از یک دیگر

برای فرش کردن مسیرت

یغما گلرویی

پاییز هیچ حرف تازه‌اي برای گفتن ندارد

با این‌همه ی

از منبر بلند باد

بالا که می رود

درخت‌ها چه زود به گریه می‌افتند

حافظ موسوی

اشعار معروف درباره پاییز

پاییز آمد

در بین درختان

لانه کرده کبوتر

از تراوش باران می‌گریزد

خورشید از غم

با تمام غرورش پشت ابر سیاهی

عاشقانه و رمانتیک به گریه مینشیند

من با قلبی به سپیدی صبح

با امید بهاران

می روم به گلستان

همچو عطر اقاقی

لابلای درختان می نشینم

باشد روزی به امید بهاران

روی دامن صحرا لاله روید

اشعار هستی بر لبانم جاری

پر توانم آری

میروم در کوه و دشت و صحرا

ره‌پیمای قله‌ها هستم من

راه خود در توفان

درکنار یاران می‌جدیدردم

دارم امید که دهد روزی سختی کوهستان

بر روان و جانم

پاکی این کوه و دشت و صحرا

باشد روزی برسد به جهان اشعار هستی بر لب

جان نهاده بر کف

راه انسان‌ها را در جدیدردم

ره‌پیمای قله‌ها هستم من

راه خود در توفان

درکنار یاران می‌جدیدردم

در کوهستان یا کویر تشنه

یا که در جنگل‌ها

رهجدیدردی شاد و پر امیدم

اشعار هستی

بودن و کوشیدن

رفتن و پیوستن

از کژی بگسستن

جان فدا کردن در راه حق است

سروده‌ سعید سلطانپور

اشعار سعدی درباره پاییز

مثل یک جریان موسیقی

مثل یک باران پاییزی

ناگهانی بودنت عشق است!

سیدعلی میرافضلی

پاییز من!

بیا رنگ‌هاي‌ با شکوه تو را

با بی‌رنگی‌هاي‌ ساده من طاق بزنیم

من سردم است

بتول مبشری

اشعار دوبیتی درباره پاییز

بهار به بهار

در معبر اردیبهشت

سراغت را از بنفشه‌هاي‌ وحشی گرفتم

و میان شکوفه‌هاي‌ نارنج

در جستجویت بودم

در پاییز یافتمت

تنها شکوفه جهان

که در پاییز روییدی

سید علی صالحی

اشعار دوبیتی درباره پاییز

پاییز که می شود

حرف شال را نمی زني

تا خیال‌بافی‌ام

گردن تو باشد

میلاد آهنگربهان

اشعار دوبیتی درباره پاییز از سعدی

مفهوم‌ترین ترانه پاییزم

از خش خش زرد برگ‌ها لبریزم

عظیمه ایرانپور

برگ‌هایم ریخت بر روی زمین، یعنی درخت

خود به مرگ خویشتن، رای ِ موافق می دهد

کاظم بهمنی

اشعار قشنگ پاییزی از قیصر امین پور

پاییز شد که خاطره‌ها دوره‌ام کنند

فصل خزان، محاکمه دوره گردهاست

فرامرز عرب عامری

ناف تو رابا درد از روز ازل بستند

اردیبهشتی هم که باشی اهل پاییزی

سیدایمان سیدآقایی

برگ‌ها از شاخه می‌افتند و تنها می شوند

از جدایی اگرچه میترسم، به من هم می رسد

مهدی مظاهری

سرد و بی طاقت و یک ریز، دلم می‌لرزد

دو قدم مانده به پاییز، دلم می‌لرزد

الهام عمومی

اردیبهشتم در تب ِ پاییز، گم شد

در برگ‌ریزان‌هاي‌ وهم آمیز گم شد

حسنا محمدزاده

اشعار زیبا درباره فصل پاییز

برگ از پی برگ بر زمین ریخته است

اي باد چه در گوش طبیعت گفتی؟

میلاد عرفان‌پور

سراپا اگر زرد و پژمرده ایم

ولی دل به پاییز نسپرده ایم

قیصر امین پور

اشعارهای زیبا درباره پاییز

سهمِ باد و باران‌ند؛

برگ و شاخه‌هاي‌ خشک

آبرویِ پاییزند؛

این انارهای سرخ

محمد مهدوی‏ اشرف

اشعار جدید از شاعران معاصر درباره پاییز

زمین سمفونی برگ‌هاست

نم می زند باران

بدجور بوی غربت میدهد این هوا

نبش قبر خاطرات مرده است انگار

فصل تنهایی‌ست

پاییز است، پاییز است حالا

فرشته فکور

اشعار عاشقانه و رمانتیک پاییز

اگر پاییز نبود

هیچ اتفاق شاعرانه‌اي نمی‌افتاد

نه موسیقی باد بود

نه سمفونی کلاغ‌ها

نه رقص برگ

و من

هیچ بهانه‌اي برای بوسیدن تو

دراین اشعار نداشتم

بهرام محمودی

اشعار قشنگ پاییزی از نسرین جهاندیده

وقتی خزان میرسد

ناله‌هاي‌ حزین سازی آشنا

با کشش یکجدیداخت

قلب مرا می‌جدیدردد

نمی خواهم گذر زمان را باور کنم

یک مرتبه صدای زنگ ساعت

مرا بخود می‌آورد

حس میکنم زمان خیال ایستادن دارد

خودم را آهسته به باد می‌سپارم

نسیم بداندیش

مرا چون برگی پژمرده با خود میبرد

من در رنگ باخته خود

و رودخانه نزدیکمان غرق میشوم

محمد علی رستمی

اشعار محمدرضا رحمانی درباره پاییز

باد پاییز وزید و دل ما عاشق شد

عاشق برگ خزان و این همه ی قشنگی

من و تنهایی و آوارگی برگ خزان هم رنگیم

خالی از نیرنگیم

روی گلبرگ پریشان در باد میجدیدیسم از عشق

میروم تنهایی در شبی بارانی

تا که سیراب شوم از می‌ ناب پاییز

باده را تا به سحر میجدیدشم از تب عشق

عشق را در قدحی میبینم که دلش بارانی است

میجدیدیسم روی هر برگ خزان از غم دل

که چرا پنهانی است؟

که چرا این دل غم دیده من

شده لبریز ز عشق پاییز؟

غم من تنهاییست

دل من بارانی است

نسرین جهاندیده

دلجدیدشته های پاییزی

چیزی که ویران‌مان میکند پاییز نیست

مثل کودکی که با بی‌اعتنایی به سیبی نگاه می کند

به آسمان خیره مانده‌ام

آسمانی که بین طلوع و غروبش

حتی سنجاقکی پوست نمی‌اندازد

آسمانی که روزش نیمی خورشید و نیمی زخم است

و شبش نیمی اضطراب و نیمی ماه

محمد رضا رحمانی

  اشعار پاییز

و من سکوت خسته پاییزم

دلتنگ‌تر از برگ مجروح باغ تنهایی‌ها

و صدایم صدای سکوت غروب

من همان اشعارم برای رفتن

برای از غروب گذشتن

من همان باد پاییزم

روی رگبرگ‌هاي‌ مجروح قلب شکسته

اشعار پاییزی مهدی اخوان ثالث

وقتی که می‌رفتی، بهار بود

تابستان که نیامدی، پاییز شد

پاییز که برنگشتی، پاییز ماند

زمستان آمد اگه نیایی، پاییز میماند

تو رابه دل پاییزی‌ات سوگند میدهم

فصل‌ها رابه هم نریز

مجید محمدی

اشعار پاییزی جدید و زیبا

باغ بی ‌برگی

خنده‌اش خونیست اشک آمیز

جاودان بر اسب یال افشان زردش می‌چمد در ان

سلطان فصل‌ها، پاییز

مهدی اخوان ثالث

مطالب مرتبط...

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...