انشا درباره یک روز برفی با مقدمه و نتیجه

انشا در مورد یک روز برفی برای کلاس هشتم

یک روز برفی

صبح زود از خواب بیدار شدم و به پنجره نگاه کردم. باورم نمی شد! بیرون برف می بارید. یک روز برفی واقعی! خیلی خوشحال شدم و سریع لباس های گرمم را پوشیدم و از خانه بیرون زدم.

هوا خیلی سرد بود، اما من به سرما اهمیتی نمی دادم. برف همه جا را پوشانده بود و همه چیز سفید و زیبا بود. درختان و خانه ها با لباس های سفید برفی آراسته شده بودند.

از کوچه و خیابان رد می شدم و با لذت به برف بازی می کردم. با دوستانم آدم برفی درست کردیم و با هم برف بازی کردیم. خیلی خوش گذشت.

بعد از ظهر، وقتی برف تمام شد، به پارک رفتم. پارک خیلی زیبا شده بود. همه جا سفید بود و برف روی درختان و چمن ها نشسته بود.

روی نیمکت نشستم و به برف ها نگاه کردم. برف ها مثل دانه های مروارید می درخشیدند. سکوت عجیبی در پارک حکمفرما بود. فقط صدای پارس سگ ها و پرواز پرندگان به گوش می رسید.

بعد از مدتی، خسته شدم و به خانه برگشتم. وقتی به خانه رسیدم، مادرم برایم یک لیوان شیر گرم آورد. شیر را با لذت نوشیدم و بعد به رختخواب رفتم.

آن شب، خیلی زود خوابیدم. خواب دیدم که در یک دنیای برفی بزرگ هستم و با دوستانم در حال برف بازی هستیم.

روز برفی، یکی از زیباترین روزهای سال است. این روز، یک روز پر از شادی و سرور است. روز برفی، یک روز خاطره انگیز است.

انشا در مورد یک روز برفی برای دانش آموزان هفتم

یک روز برفی

صبح زود از خواب بیدار شدم و از پنجره به بیرون نگاه کردم. همه جا سفید بود. برف همه جا را پوشانده بود. درختان، خیابان ها، خانه ها، همه سفید شده بودند. انگار دنیای دیگری بود.

با عجله از رختخواب بیرون پریدم و لباس های گرمم را پوشیدم. نمی توانستم صبر کنم تا بیرون بروم و از برف بازی کنم.

از خانه بیرون رفتم و به خیابان رفتم. همه جا خلوت بود. فقط من بودم و برف.

با کفش هایم در برف راه می رفتم. صدای خرد شدن برف زیر پایم خیلی لذت بخش بود.

به یک درخت بزرگ رسیدم و زیر آن ایستادم. برف روی درخت خیلی زیبا بود. دانه های برف مثل کریستال های درخشان روی شاخه ها نشسته بودند.

با دستم یک دانه برف را برداشتم و آن را بین انگشتانم فشار دادم. برف خیلی نرم و لطیف بود.

بعد از مدتی از زیر درخت بیرون آمدم و شروع به برف بازی کردم. با یک دوستم برف ها را به هم می زدیم و قلعه برفی می ساختیم.

بعد از مدتی خسته شدیم و روی برف نشستیم. به آسمان نگاه کردیم و برف های ریز و سفید را تماشا کردیم.

یک روز خیلی زیبا بود. یک روز برفی.

نتیجه

برف بازی یکی از لذت بخش ترین تفریحات دنیاست. مخصوصاً اگر در یک روز برفی انجام شود. برف بازی باعث می شود که احساس شادی و نشاط کنیم و از زندگی لذت ببریم.

امیدوارم که همه شما هم فرصت داشته باشید که در یک روز برفی از برف بازی لذت ببرید.

خاطره یک روز برفی کلاس پنجم

خاطره یک روز برفی کلاس پنجم

هنوز هم یادم هست که وقتی کلاس پنجم بودم، یک روز برفی خیلی زیبا داشتیم. شب قبل، برف زیادی باریده بود و همه جا سفید شده بود. صبح، وقتی از خواب بیدار شدم، با دیدن پنجره‌ی اتاقم که از برف پوشیده شده بود، خیلی خوشحال شدم.

با عجله لباس پوشیدم و رفتم پایین. پدر و مادرم هم از دیدن برف خیلی خوشحال بودند. آنها گفتند که امروز مدرسه تعطیل است و می‌توانیم برف بازی کنیم.

من خیلی خوشحال شدم. با دوستم، علی، بیرون رفتیم و شروع کردیم به برف بازی. ما آدم برفی درست کردیم، برف‌بازی کردیم و با هم اسکیت زدیم. آن روز خیلی خوش گذشت و خیلی لذت بردم.

یکی از خاطرات خوب دوران کودکی من همین روز برفی است. آن روز را هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم.

مطالب مرتبط...

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...