پسران ضد گلوله پارت ۸

[خب دوستان ، یه توضیح کلی بدم ، توی پارت قبل یه نفر پرسید که بالاخره ا,ت فهمید که جونگ کوک همون رئیس گروه جئون هست یا نه ... در جوابش باید بگم نه ... حالا چرا ... توی پارت دو همونطور که خوندین ، ا,ت با یه نقشه و جی پی اس اومد محل مقر جئون رو پیدا کرد و همش سعی میکرد که فرار کنه و خودشو به اون جزیره برسونه و فکر میکرده توی یه جزیرس ولی در واقع توی منطقه غیرمسکونی ساحلی کره جنوبی بوده ... اینو تو پارت قبلم گفتم ... پس اینجا توی طراحی اون نقشه ، سازمان ا,ت اشتباه کرده ... این اشتباه رو به یاد داشته باشین ... خب حالا توی پارت قبل چی گفتم 👈 یاد آوری : ا,ت :( مگه اینجا جزیره نبوووود !!😨 چرا به دریایی چیزی نمیرسیم !! ) [خب این دیالوگ رو دیگه میدونین ، منظورش اینه که قبلا طبق نقشه فکر میکرده تو جزیرس ولی آلان میبینه به دریایی نمیرسن ] کوک :( نه نیست ) ا,ت :( یعنی چیییی !! ) کوک :( یعنی اینکه سازمان بی مصرف شما فکر کرده مقر من تو جزیرس ، ولی در واقع مقر من توی منطقه غیر مسکونی ساحلی کره جنوبیه !!) [ ببینین یه چیز بگم شما رو راحت کنم ...ا,ت آلان اصلا تو باغ گروه جئون نیست ، فقط فکرش روی گروه مافیایی که آلان گیرش افتاده هس اوکی ؟ ] ا,ت :( یعنی میگی سازمان ما اشتباه کرده !! ) [ این تعجب ا,ت هم به این خاطره که متوجه اون اشتباه نقشه شده و فهمیده سازمانش اشتباه کرده ] کوک :( بله !!😏 واس همینم هسته که تا آلان مقرم لو نرفته بود ، البته تا قبل از اومدن جنابعالی !! ) [ این قسمت آخرم منظور کوک از اینکه لو نرفتیم چیه ؟؟ ... خب از نظر کوک که منظورش همون گروه جئون خودشه که میگه لو نرفتیم ... ولی از نظر ا,ت فک میکنه منظور کوک همون گروه مافیایی معمولیه نه گروه جئون ... اوکی ؟😐 امیدوارم هنگ نکرده باشید 😐 ولی لازم بود توضیح بدم :/ ولی در کل اصلللل ماجرا اینه ...{ ا,ت هنوز نفهمیده که جونگ کوک رئیس گروه جئونه ^_^ } چون ا,ت کلا فکر میکنه مقر گروه جئون توی یه جزیره دیگس ، شیر فهم شدین ؟؟😐میریم سراغ داستان 👈] به طرف جاده حرکت کردیم ، بعد مسافت کوتاهی بهش رسیدیم ، به دور و اطراف نگاه کردیم ولی اثری از شهر یا ماشینی نبود... ا,ت :(حالا چیکار کنیم ؟؟ ) کوک :( این جاده بالاخره که به یه شهری چیزی میرسه ، همین جاده رو میگیریم و میریم😑) سرمو به نشونه تایید تکون دادم و با هم راه افتادیم ...داشتیم از جاده رد میشدیم و آفتاب صاف میزد تو سر جفتمون و خیلی آزار دهنده بود...دیگه رمق راه رفتن نداشتم و کم کم قدمای منظمم ، نامنظم شد و یدفه افتادم رو زمین که باعث شد دست اونم کشیده بشه و متوقف بشه... ا,ت در حال نفس زدن :( د...دیگه نمیتونم...پاهام...پاهامو دیگه حس نمیکنم !! دیگه نمیتونم ادامه بدم !! بدنم درد داره !!😢خسته شدممممم !!) اومد روی دو تا زانوش مقابلم نشست...کوک :( خیلی غر میزنی پرو خانم !!😑) ا,ت :( دیگه نمی تونمممم !!) با کلافگی پوفی کشید و دستشو تو موهاش کرد و موهاشو بهم ریخت ... کوک :( از دست تو -_- ) ا,ت :(😢) یه دفه به سمتم اومد و زیر کمر و زانومو گرفت و بلندم کرد!!😨 بعد به راهش ادامه داد ... آروم به خاطر بی حالیم زدم به سینه اش و گفتم :( نه نههه ...نمیخوام...بزار یکم استراحت کنم بعد خودم میتونم بیام !!) کوک :( وقت واسه استراحت جنابعالی ندارم !! -_- باید زودتر برگردم -_-) دیگه چیزی نگفتم...لباسشو با چنگ گرفته بودم ...کم کم چشمام روی هم رفتن و از تاب خستگی خوابم برد...

2 نظر

  1. نازیننازینsays:

    بونا پارت ۷ کجاست هر چی میگردم پیداش نمیکنم من مطمئنم که این یه قسمتی از پارت هفت هست چون توی پارت هشت سوار هواپیما شدن و توی پارت شیش هم تا اینکه ات گفت کوک نگاه جاده تموم شد لطفا پارت ۷ هم بزار 💓💔💕

  2. LeeMinHoLeeMinHosays:

    پارت هفت فکر کنم خیلی باحاله اما متاسفانه پاک شده من سه یا چهار هفته پیش داستانت خوندم اما هر چی دنبال پارت هفت گشتم پیداش نکردم بونا لطفا دوباره بزارش💓💓