معنی کلمات فارسی ششم درس 15

در زیر به معنی کلمات ، لغات و کلمه های سخت و جدید درس پانزدهم ، 15 میوه ی هنر و افلاطون و مرد جاهل صفحه 98 و 100 فارسی پایه ششم پرداخته ایم:

جور : ستم ، جفا

زار : ناتوان ، رنجور ، ضعیف

بیخ و بن : ریشه ، اصل

تیشه : ابزاری برای کندن

ادبار : بدبختی

نالی (نالیدن) : شکایت کردن

خوار : پست ، ذلیل

سربر کشیدن : رشد کردن ، قد کشیدن

جرم : گناه

موسوم : فصل ، زمان

بار : ثمر ، میوه

شام و شامگاه : شب

هیمه : هیزم

این دکه و بازار : کنایه از این که شرایط فراهم است ، این گوی و این میدان

فلان : کلمه ای برای اشاره به کس یا چیز نامشخص یا ناشناسی

فرجام : سرانجام ، عاقبت

سزاوار : شایسته ، درخور

دکه : مغازه ، دکان

آوخ : آه ، افسودلتنگ : غمگین ، افسرده ، تنگدل

آتشگر گیتی : دنیایی که آتش می افروزد

بستاید (ستودن) : تعریف کردن ، ستایش کردن ، خوبی کسی را گفتن

مه : ماه

سپیدار : نام نوعی درخت

کاین : که این

گیتی : جهان

دهقان : کشاورز

بگریست : گریه کرد

بیخ و بن : ریشه بنیاد

توده : تپه پشته

خار : تیغ نوک تیز گیاهان

توده شد : جمع شد

کلمات خانواده مهم درس پانزدهم میوه ی هنر فارسی ششم

جرم : مجرم ، جریمه ، جرایم

حاصل : محصول، محصل ، تحصیل، حصول

ادبار : مدبر

جاهل : جهل ، جهالت ، مجهول

معنی شعر متن درس پانزدهم میوه ی هنر فارسی ششم

آن قصّه شنیدید که در باغ یکی روز از جور تبر، زار بنالید سپیدار

معنی : آیا آن قصه را شنیده اید که روزی در باغ سپیدار از ظلم و ستم تبر ناله ای از سر ناتوانی سر داد؟

کز من نه دگر بیخ و بنی ماند و نه شاخی ازتیشه ی هیزم شکن و ارّه نجار

معنی : که از دست تیشه ی هیزم شکن و اره ی نجار نه ریشه برایم باقی مانده و نه شاخه

گفتش تبر آهسته که جرم تو همین بس کاین موسم حاصل بودو نیست تو را بار

معنی : تبر آهسته به او گفت گناه تو این بوده است که اکنون زمان میوه دادن است اما تو میوه ای نداری

تا شام، نیافتاد صدای تبر از گوش شده توده درباغ، سحر هیمه بسیار

معنی : تا شب صدای تبر قطع نشد و صبح در آن باغ توده ای از هیزم جمع شده بود

دهقان چو تنور خود از این همیه برافروخت بگریست سپیدار و چنین گفت دگر بار

معنی : وقتی که کشاورز تنور خود را از این هیزم ها روشن کرد سپیدار گریه کرد و دوباره گفت:

آوخ که شدم هیزم و، آتشگر گیتی اندام مرا سوخت چنین زآتش ادبار

معنی : افسوس که تبدیل به هیزم شدم و جهان آتش افروز تن من را این چنین از آتش بدبختی سوزاند

خندید براو شعله، کز دست که نالی ناچیزی تو، کرد بدین گونه تورا خارخوار

معنی : شعله به او خندید که از دست چه کسی شکایت می کنی ؟ بی ارزشی تو تو را این گونه پست و حقیر کرد

آن شاخ که سر بر کشد و میوه نیارد فرجام به جز سوختنش نیست سزاوار

معنی : آن شاخه ای که رشد کند و میوه ای ندهد در نهایت شایسته ی چیزی به جز سوختن نیست

جز دانش و حکمت نَبُوَد میوه ی انسان ای میوه فروش هنر این دکّه و بازار

معنی : ثمره ی انسان دانش و حکمت است ای کسی که هنر و دانش اندوخت های اکنون زمان ارائه کردن این هنر و دانش است

از گفته ی ناکرده وبیهوده چه حاصل کردار نکو کن که نه سودی ست زگفتار

معنی : سخن بیهوده ای که به آن عمل نشود چه فایده ای دارد ؟ رفتار و عملت را درست کن که سخن گفتن بدون عمل سودی ندارد

آسان گذرد گرشب و روز و مه و سالت روز عمل و مزد ، بود کار تو دشوار

معنی : اگر شب و روز و ماه و سال تو آسان و بدون کار مفیدی بگذرد و کار مفیدی برای آخرت انجام ندهی، روز قیامت که روز حساب اعمال و پاداش دادن است، کار تو دشوار می شود.

منبع

مطالب مرتبط...

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...