فارسی کلاس پنجم

معنی و ترجمه روان و ساده و خلاصه حکایت درخت گردکان صفحه 24 فارسی پنجم دبستان به صورت بخش بخش

متن حکایت درخت گردکان فارسی پایه پنجم

روزی مردی سوار بر الاغش به یک جالیز خربزه رسید. خسته و تشنه، زیر سایه درخت گردویی که کنار جالیز بود، رفت و آنجا دراز کشید. او که از دیدن بوته‌های خربزه و درخت گردو، به فکر فرو رفته بود، پیش خودش گفت: "درخت گردکان به این بلندی، درخت خربزه الله اکبر!، من که از کار خدا هیچ سر درنمی‌آورم؛ آخر چگونه خربزه به آن بزرگی را روی بوته‌ای به آن کوچکی و گردوی به این کوچکی را روی درختی به این بزرگی، آفریده است!"

در همین فکر بود که ناگهان، گردویی از شاخه جدا شد و به پیشانی‌اش خورد.

مرد، به خود آمد و دست به دعا برداشت و گفت: "خدایا شکرت. حالا می‌فهمم که اگر خربزه‌ای به آن بزرگی را روی درخت، قرار داده بودی و اکنون به جای گردو، آن خربزه به سرم خورده بود، چه بلای وحشتناکی به سرم می‌آمد".

ترجمه و خلاصه حکایت درخت گردکان فارسی پنجم دبستان

خلاصه حکایت: آن مرد، خیلی زود درباره‌ چیزی که دیده بود و هیچ اندیشه‌ای درباره اش نکرده بود. قضاوت و داوری کرد به نوعی در علم خداوند شک ایجاد کرد. یعنی تنها از روی ظاهر اشیا نظر داد و از عقلش استفاده نکرد.

نتیجه گیری و مفهوم حکایت درخت گردکان فارسی پنجم

از حکایت درخت گردکان نتیجه می گیریم که هرگز چیزی را از روی ظاهر آن قضاوت نکنیم، یعنی بدون فکر و اندیشه نباید درباره چیزی نظر بدهیم و زود قضاوت کنیم. پس در هر کاری اول فکر و اندیشه لازم است و بعد قضاوت و تصمیم گیری.

معنی کلمات حکایت درخت گردکان فارسی پنجم ابتدایی

جالیز: مزرعه، جای کاشتن

گردکان: گردو

الله اکبر: خدا بزرگتر است

وحشتناک: ترسناک

لغات و کلمه های هم خانواده و مخالف متضاد حکایت درخت گردکان فارسی پنجم

کلمات هم خانواده

فکر: افکار، تفکر

کلمات مخالف و متضاد

روز ≠ شب

بلند ≠ کوتاه

بزرگ ≠ کوچک

جدا شد ≠ وصل شد

جواب سوال صفحه 24 حکایت درخت گردکان فارسی کلاس پنجم

پاسخ: حکایت درخت گردکان با ضرب المثل عقلش به چشمش است ارتباط دارد.