انشا از زبان خورشید بنویسید

باور کنید یا نه ، همه آنچه وجود دارد قابل توصیف است. از انگشت پاره پاره کفشی که در آب افتاده تا طلوع و غروب خورشید. با احساسی که ما داریم می توان درباره هرکدام صحبت کرد. به عنوان مثال ، آنها می گویند ، یا دیده شده است ، کسانی که گاهی ناراحت می شوند ، یا می روند و جایی می ایستند ، یا می نشینند. حالا ، کنار یک پنجره ، یک رودخانه ، یک رودخانه ، به طور خلاصه ، هر جا که می توانند ، بقایای خورشید را با تمام حواسشان ببینند ؛ سپس آنها هزار و یک خیال را که در مغز خود دارند با این عنصر بی نظیر جهان خیره می شوند و به اشتراک می گذارند.

کسانی که از نظر علمی تجربه دارند می گویند از آنجا که هنگام غروب آفتاب رنگ های مختلفی وجود دارد ، مردم توجه بیشتری به آن دارند. دلیل آن بیشتر روانشناختی است. آنها به نوعی می خواهند بگویند روح مردم یکی است.

گاهی اوقات دارای رنگ های شاد است ، و گاهی تاریک است. یا همانطور که برخی می گویند ، هر طلوع خورشید غروب خورشید دارد. طلوع آفتاب در صبح و غروب خورشید با رنگ های روشن آغاز می شود. به نظر می رسد با غروب خورشید سرعت همه چیز در حال کند شدن است. پرندگان در آسمان صف می کشند و به لانه های خود می ریزند.

مردم با استراحت در خانه از کار منصرف می شوند و روز را بیرون می گذارند. خیابان ها آرام آرام خلوت شدند. به نظر می رسد حتی گلدان ها و گل های باغچه سر و گردن آنها را دراز می کند. غروب خورشید ، مانند بسیاری از چیزهای دیگر ، یک رویداد دائمی است. او آنچه را می دید دوست داشت. و از خالق آن برای لحظاتی که می توانیم نگاه کنیم سپاسگزار خواهیم بود.

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...