مثل نویسی از کوزه همان برون تراود که دراوست فارسی دهم

در قدیم تاجر دو غلام را اجیر می کرد تا برای او کالا حمل کنند. یکی از آنها قوی بود، اما غلام دیگر ضعیف و لاغر بود. بازرگان بارهایی را که باید از حیاطش به انبار می برد نشانشان داد و به گوشه ای رفت و کار آنها را تماشا کرد. غلام قوي با تمسخر به غلام ديگر گفت: براي اينكه فقط يكي از اين بارها را بگيري، من مقداري از بسته ها را جابجا كرده ام، حالا استراحت مي كنم كه از من عقب نماني. غلام بیچاره چیزی نگفت و آهسته آهسته مشغول انجام کار خود شد. او هر بار یک بسته را برداشت و تا ظهر اکثر بارها را بدون اعتراض جابجا کرد. نزدیک ظهر بازرگان آمد تا پیشرفت کار را ببیند. غلام زرمند که دید بازرگان از دور می آید برخاست و به سرعت چند بار بر دوش گرفت و به طرف انبار حرکت کرد. ناگهان در میانه راه بسته ها سر خوردند و غلام قدرتمند آنها را روی زمین انداخت. بازرگان دوید و گفت: چه کردی مرد؟ می دانید اینها شکستنی بودند. چرا توجه نکردی؟» غلام زرمند گفت: «من گناهی ندارم. تقصیر این غلام ضعیف است که کار نمی کند و باید او را بکشم. چون هر بار بسته ای می گیرد، کار خوب پیش نمی رود، خواستم کار سریع انجام شود و این شد.» غلام ضعیف چیزی نگفت، مثل قبل بسته ای را بر دوش گرفت و گرفت و گرفت. به انبار رفت تا کارش را تمام کند، وقتی تاجر حقوقش را گرفت، به غلام گفت: «تو را از دور دیدم. چرا چیزی نگفتی؟» غلام ضعیف گفت: «آنچه از کوزه بیرون می آید آن چیزی است که در اوست.» اگر آنچه گفت از درون او بیرون آمد و آنچه در من بود، با این که قوی بود، آمد تا مسخره کند. و من با اینکه ضعیفم سر کار آمدم آنچه از کوزه بیرون می آید آن چیزی است که در آن است یعنی کوزه حتی اگر زیبا و از مواد مرغوب باشد اما داخل آن زهر و آب شیرین و گوارا باشد. از آن سرچشمه نمی گیرد، بنابراین نباید از فردی که شرور است انتظار داشت رفتار نیکو و پسندیده داشته باشد.

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...