مقدمه و نتیجه گیری در مورد باران

به نام خدا

باران رحمت الهی است و همه ی بدی ها را میشوید. قطره ای هستم که] با سرعت زیادی به سمت زمین در حرکت بودم به جز من قطره های دیگری

.هم بودند که همگی روزها منتظر مانده بودند تا فرود آیند گاهی باید مسیرمان را جابجا می کرد کم کم به زمین نزدیک می شدم و همه چیز واضح تر شده بود در همین فکر بودم که ناگهان با سرعت به چیزی برخورد کردم و در چیزی جایی گرفتم آری درست است. من در میان برگ های یک درخت تنومند که میوه های سرخی داشت گیر افتادم باد برگها را تکان داد و من نمی توانستم همه جا را ببینم نه کوچکی کنار درخت جاری بود درخت هایی با میوه های سرخ و نارنجی و گرد با سوزش چه چیزی در ذره ذره وجودم بیدار شدم و نوری به شدت بر من تابید همان دوست فراری خودم خورشید بود ما همدیگر را در آسمان کم میدیم چون هر وقت ما می آمدیم خورشید می رفت. \ در همین فکر بودم که درخت تکان شدید خورد و من از روی برگ کنده شدم و از روی هر برگ به برگ دیگر سر خوردم و با سرعت به درون نهر کوچک کنار درخت سقوط کردم.

 

به نام خدا

بادی که در اطراف من می پیچد و مرا از یک مکان به جای دیگری می برد خنک می کند، ذهنم را از تفکراتی که من را آزرده می کند میشوید و آرامشی نسبی به من می دهد. درست است که من بالاتر هستم، قبول که من بزرگتر هستم، اما وقتی که از این بالا میبینم که انسان های کوچک درگیر مشکلاتشان هستند و برخی به خاطر دغدغه هایشان ناراحت می شوند و من فقط نظاره گره آنها هستم، خوشحال نیستم و میخوام چشم هایم را بر همه چیز ببندم. انسان ها وقتی که ناراحت می شوند گریه میکنند و دیگران هم از گریه ی آنها ناراحت می شوند. پس من چه کنم که ناراحتی همه ی آنها را میبینم و دلم پر می شود و فقط می توانم این دل پر غصه ام را با باریدن خالی کنم، می بارم تا هم انسان ها خوشحال شوند و هم این دل من از ناراحتی ها خالی شود. همه ی انسان ها از گریه کردن یکدیگر ناراحت می شوند، اما از گریه های من که بخاطر آنها اشک میریزم و می بارم خوشحال هستند و با گریه های من خاطره هایی زیبا می سازند و از نعمت هایی که خداوند به آنها داده است استفاده می کنند.


هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...