دانلود رمان معشوقه جاسوس تمامی پارت ها
بازومو کشید که با حرص دستشو پس زدم.
- عه! ول کن تو هم خب! از کی تا حاال ترسو شدی؟
با حرص به شیشهی ساعتش زد.
- ساعت یک نصف شبه آرام! بیدار بشند بفهمند نیستیم بدبخت
میشیما.
ببخیال خندیدم و موهای موج دارمو دور انگشتم پیچوندم.
نزدیک به صورتش آروم لب زدم: بذار حال یه پسر رو بگیرم بعد
میریم.
پوفی کشید.
- میرم شربت بگیرم.
ازم دور شد که بلند گفتم: مشروب نباشهها!
به سمتم چرخید و عقب عقب رفت.
- نه بیا مشروبم بخور که من جنازتو ببرم خونه.
خندیدم.
- حرص نخور گوجه میشی.
چشم غرهای بهم رفت و دور شد.
به ستون تکیه دادم و به دختر و پسرایی که انگار میخواستن برن
توی حلق هم با این
رقصیدنشون نگاه کردم
گوشیمو از جیبم بیرون آوردم و چندتا سلفی از خودم گرفتم.
با صدای یه پسر اونم کنار گوشم از جا پریدم و سریع به سمتش
چرخیدم.
- خوشگلی.
نگاهی به سر تا پاش انداختم.
- میدونم.
بدمصب عجب هیکلی هم ساخته!
- چشمتو گرفته؟
با خنده پوزخندی زدم و تنهای بهش زدم.
- برو کنار بذار باد بیاد پسرجون.
از پشت بازوهامو گرفت و نزدیک گوشم گفت: نمیای برقصیم؟
دستهاشو پس زدم و به سمتش چرخیدم.
با دیدن جا سیگاری طالیی و حسابی شیک توی دستش گفتم: خوشم
میاد ازش.
دستشو باال آورد.
- اینو میگی؟
- اوهم.
سرشو کمی کج کرد